دوستام...دوستام...دوستام...

ساخت وبلاگ
شب سختي داشتم چقدر حرف رو دلم مونده بود میدونی ما هیچ وقت یاد نگرفتیم با هم حرف بزنیم هنوزم یاد نداریم امشب که بحث مریم شد گفتم گفتم گفتم چقدر این حرفا با خودم مرور کرده بودم انگار یک عالمه کیسه آب رو شونم بود که ترکید... فردا صبح که بیدار شی مهسا همه چیز بهتره و سبک تری و دوست دارم با انگیزه تر باشی و قوی تر از همیشه... بابا...دلبرکم...بمیرم برات که جز غصه هیچی نداشتیم برات... تاريخ پنجشنبه یکم تیر ۱۳۹۶سـاعت 2:23 نويسنده تمشک بانو| | دوستام...دوستام...دوستام......
ما را در سایت دوستام...دوستام...دوستام... دنبال می کنید

برچسب : جاده,طرفه, نویسنده : adam-sangi بازدید : 185 تاريخ : يکشنبه 29 مرداد 1396 ساعت: 22:16

این روزا درگیره خونه عوض کردنیم داریم کم کم وسایلو جمع میکنیم حس گهی دارم با خودم فکر میکنم کاش زندگی مثل شعرای سهراب بود دلم...دلم...خیلی گرفته با خودم که فکر میکنم قراره سال دیگه برم خونه خودم دلم بیشتر میگیره یعنی باید از چه چیزایی دل بکنم... از میز لوازم آرایشم دل کندن از همه چیز واسم سخت تره با چه ذوقی خریدمش تازه ۲ سالش شده چقدر دوستش داشتم وقتی نسبت به چیزی احساس نیاز میکنی تا مدت ها وقتی میدنش بهت انگار دنیا دادن... بگذریم مهسا... منم و تو ایمانم که مثله همیشه شبا از خستگی قش میکنه ملالی نیست فقط دلم گرفته... سال های زوج قبلنا سالای خوبی بود نمیدونم چرا امسال اینطوری شد شاید قراره بقیا دوستام...دوستام...دوستام......
ما را در سایت دوستام...دوستام...دوستام... دنبال می کنید

برچسب : خونه,ساله, نویسنده : adam-sangi بازدید : 154 تاريخ : يکشنبه 29 مرداد 1396 ساعت: 22:16

چند وقت پیش جای خونمون مهناز مرشدلو دیدم شخص خاصی فقط اول دبستانم میز اول ردیف اول کناره هم میشستیم بعد ها ام دورا دور از هم با خبر بودیم وقتی دیدمش به دست بهش اشاره کردمو به ایمان همینو گفتم ایمان حیلی ذوق کرد گفت چقدر خوبه قدیمی یک محلی که دوستات میشناسی (آخه اونا تا حالا هی خونه عوض کردن) ، به نظره من این که قدیمی یک محل باشی دوستاتو گاها ببینی مهم نبست چون هیچ کدوم واسه من نموندن دیگه چه اهمیتی دارن برام...میدونی مهسا گفته بودم که اتفاقا همین جاام گفتم ، روزمرگی ما حسرت بقیست... بیا این لطف در حق مهسا کنو عاشق رورمرگیات باش هر چقدرم ساده... تاريخ شنبه بیست و چهارم تیر ۱۳۹۶سـاعت 1:24 نويسند دوستام...دوستام...دوستام......
ما را در سایت دوستام...دوستام...دوستام... دنبال می کنید

برچسب : روزمرگی, نویسنده : adam-sangi بازدید : 146 تاريخ : يکشنبه 29 مرداد 1396 ساعت: 22:16

امروز اول مرداد ۹۶ هست روزای آخر ۲۲ سالگی عدد قشنگی بود دوسش داشتم اما دیگه مثه قدیم زیاد کسی نمیپرسه چند سالته بیشتر میپرست ترم چند دانشگاهی :))  امروز اول مرداد تو ماه گرم خودم ایستادم و فکر میکنم به چیزای کوچیک گذشته به دوستام به دانشگام به ۱۰۰۰ روزی که گذشت اصلا تو آینده نیستم تو گذشتم... خواستم بهت بگم...مرداد جان ماه من خوش اومدی...باهام مهربون باش :) تاريخ یکشنبه یکم مرداد ۱۳۹۶سـاعت 13:57 نويسنده تمشک بانو| | دوستام...دوستام...دوستام......
ما را در سایت دوستام...دوستام...دوستام... دنبال می کنید

برچسب : مرداد, نویسنده : adam-sangi بازدید : 105 تاريخ : يکشنبه 29 مرداد 1396 ساعت: 22:16

میدونم این حرفها هیچ وقت پیش نمیاد بهت بگم مامان اما من از یک سنی به بعد دیگه مامان نمیخواستم من دوست میخواستم ، مرسی که مامانم بودی نگرانم بودی ولی من اینو نمیخواستم من میخواستم دوستم باشی نمیخواستم پشت سرم باشی دوست داشتم شونه به شونم باشی من همیشه دلم یک دوستی میخواست که باید تو بودی همون حرفایی دوست داشتم بگم که باید به تو میگفتم ولی نشد مامان  هیچ وقت دوستم نبودی هیچ وقت شونه به شونم نبودی الانم که فکر میکنی من روبروتم  فکر میکنی من بدتو میخوام فکر میکنی من روباه مکارم مامان درسته تو هیچ وقت دوستم نبودی ولی من همیشه دخترت بودم من همیشه همونجا همونی که باید بودم و بهت نیاز داشتن بیشتر از ه دوستام...دوستام...دوستام......
ما را در سایت دوستام...دوستام...دوستام... دنبال می کنید

برچسب : مامان, نویسنده : adam-sangi بازدید : 125 تاريخ : يکشنبه 29 مرداد 1396 ساعت: 22:16

روزهای های داغ بیست و دو سالگی گذشت رسیدن به این عدد فرد  سلام بیست و سه سالگی :)  امسال مثل هر سال همه جا اطلاع رسانی نکردم تولدم نزدیکه جابی پست نزاشتم و از کسی ام انتظار نداشتم یادش باشه و خوشحال باشه و اصلا واسه اومدنش مثه هر سال ذوق نداشتم  این عکس العملم منو یاده بابام میندازه که کوچیک که بودیم روزه تولدش همیشه با یک جعبه شیرینی و خنده میومد خونه ما ام تازه میفهمیدیم تولدشه :)) ولی اون خوشحال بود اصلا براش مهم نبود ما یادمون نبوده... حس بابامو دارم همون خنده که رو لباش بود،اون الان منم  یک جور رضایت خاطر... مثل هر سال پستای سال گذشتمو خوندم چیزی جز انرژی توشون نبود الانم دوست دارم چیزی ج دوستام...دوستام...دوستام......
ما را در سایت دوستام...دوستام...دوستام... دنبال می کنید

برچسب : تولدمه, نویسنده : adam-sangi بازدید : 129 تاريخ : يکشنبه 29 مرداد 1396 ساعت: 22:16

گرچه بر خلاف برنامه ریزیام گذشت ولی یکی از بهترنایی که میتونست بیفته برام با یکم کمو کاستی برام اتفاق افتاد اونم اینکه با دوستام دوره هم باشم و اصلا فکرشو نمیکردم ولی شد ^_^  میدونم که باز دیگه کم پیش میاد که روز تولدم ایمان شیفت شب باشه ، ساناز مامانش تصادف کرده باشه از تهران اومده باشه،نیلوفر جمعه باشه و بیرون شهر نباشه،فریبا ام کلاس نداشته باشه  اما خلاصه همه اینا شد که بشه مراده دلم :)  بمونید برام ایشالله همیشه سلکشنا بمونید برام  بمونید برام بمونید برام  تاريخ شنبه بیست و یکم مرداد ۱۳۹۶سـاعت 0:28 نويسنده تمشک بانو| | دوستام...دوستام...دوستام......
ما را در سایت دوستام...دوستام...دوستام... دنبال می کنید

برچسب : تولدم, نویسنده : adam-sangi بازدید : 128 تاريخ : يکشنبه 29 مرداد 1396 ساعت: 22:16